28
بهمن
1396
مولف:
سید اصغر حقیقتکیش
/
دسته:
دسته بندی نشده
/
رتبه دهید:
شرح مختصري درباره ابوذر، يار باوفاي پيامبر(ص)، ارائه دهيد؟
پاسخ: مشخصات فردی
اسم او «جندب بن جناده» و لقبش «ابوذر» میباشد.کلمه «غفاری» که معمولا پس از نام وی میآید اسم قبيله ابوذر است (وی منسوب به قبیله بنی غفار میباشد).
از دوران کودکی و جوانی وی تا قبل از اسلامش اطلاعات دقیقی در دست نیست. آنچه درباره وی میدانیم از زمانی است که به دین مبین اسلام گروید و مسلمان شد.
پذیرفتن اسلام در جوانی
ابوذر از اولین مسلمانان و پیشتازان در پذیرش دین اسلام است. او را چهارمین یا پنجمین مسلمان معرفی کردهاند. آنچه پیشتازی وی را در اسلام پررنگتر میسازد این است که او ساکن شهر مکه نبود و با شنیدن ظهور پیامبر خدا(ص) در مکه به محضر ایشان شرفیاب گردید و اسلام آورد.
پيامبر اسلام (ص) که استعداد شاگرد جديد و تازه وارد، و قدرت خيره كننده او را در مبارزه با باطل بخوبي درك ميكرد، به او دستور داد به ميان طايفه خود بر گردد و آنان را به سوي اسلام دعوت كند. ابوذر به سوي قوم و طايفه خود برگشت و كم كم با آنان پيرامون موضوع قيام پيامبري كه از جانب خدا بر انگيخته شده و مردم را به پرستش خداي يگانه و اخلاق نيك دعوت ميكند، سخن گفت. ابتداء برادر و مادر ابوذر اسلام آوردند، بعد، نصف افراد قبيلة «غفار» مسلمان شدند، و پس از هجرت پيامبر اسلام (ص) به شهر «يثرب» (= مدينه)، نصف ديگر نيز اسلام اختيار كردند.
همراهی با پیامبر خدا (ص)
همانگونه که گذشت ابوذر پس از پذیرش اسلام برای تبلیغ این دین به میان قبیله خود رفت و سالیان سال در آنجا بود. وی پس از جنگ بدر و اُحد، در مدينه به پيامبر اسلام (ص) پيوست و در آن شهر اقامت گزيد.[1] او در دوران حیاتش در شهر مدینه به عنوان يكى از صحابه پاك و ياران راستين پيامبر خدا صلى الله عليه وآله و اميرمؤمنان«عليه السلام» بود. از زبان پيامبر ستايشهاي فراوانی درباره او نقل شده است. از آن جمله همان حديث مشهور است كه «آسمان بر سر هيچكس سايه نيفكنده و زمين كسى را در برنداشته است كه راستگوتر از ابوذر باشد».
او بر اثر زهد فوقالعادهاي كه داشت، داراي طبع بلند و روح عالي بود و ضمن دعائي كه بامدادان ميخواند، از خداوند ميخواست او را از افراد پست و شرور اجتماع بينياز سازد. يك روز هنگامي كه پيك وحي الهي (جبرئيل) بصورت «دحية كلبي»، در حضور پيامبر (ص) بود، ابوذر وارد شد، جبرئيل پرسيد: اين شخص كيست؟ حضرت فرمود: ابوذر است. امين وحي گفت: او در آسمان از زمين معروفتر است، از او بپرس كه بامدادان چه دعائي ميخواند؟ ابوذر در پاسخ پيامبر (ص)، دعائي را كه گذشت، خواند.[2]
زهد و ساده زیستی ابوذر
طرز زندگي ابوذر پس از رحلت پيامبر اسلام (ص) تا روزي كه در بيابان ربذه جان سپرد، گواه زنده بر زهد و پارسائي بينظير او است. ابوذر مردي وارسته و زاهد بود و در سادگي زندگي از پيامبر (ص) پيروي ميكرد، او هرگز تحت تأثير وسوسههاي مال و ثروت قرار نميگرفت و هيچ عاملي نميتوانست او را بفريبد و از راه راست منحرف سازد. درباره زهد و وارستگي او كافي است كه پيامبر (ص) فرمود: «هر كس ميخواهد زهد عيسي بن مريم را به بيند، به زهد ابوذر نگاه كند»[3]. بيشك سخنان و روش زندگي پيامبر اسلام (ص) در تكامل زهد و وارستگي او نقش مؤثري داشته است. ابوذر خود از پيامبر خدا(ص) نقل ميكند كه حضرت فرمود: «نزديكترين شما به من در روز رستاخيز، كسي است كه بعد از من ثروت دنيا او را آلوده نكند، و به همان كيفيتي كه در زمان من بود، از دنيا برود»[4].
دو داستان زیر گوشهای از دقت او را در زهد و پافشاریش را در سادهزیستی بیان میکند:
در دوران خلافت عثمان، بدلیل کشور گشاییهای انجام شده، ثروتهاي سرشاري به مركز حكومت اسلامي سرازير شد و وضع مالي مسلمانان فوقالعاده رونق يافت. گروهي از دنيا پرستان و بردگان زر و سيم كه از نظر فضيلت و كمال و سوابق درخشان اسلامي، هرگز به پايه ابوذر نميرسيدند، صاحب گنجها، خانههای وسیع، گلههای بزرگ و غنیمتهای بيشمار شدند و به ثروتهای کلان رسيدند. ولي او نه تنها دل در گرو اين ثروتها ننهاد، بلكه بشدت مراقب بود كه اين اموال عمومي در مصارف حقيقي خود مصرف گردد. او از اينكه مشاهده ميكرد عثمان بيتالمال مسلمانان را به خويشان و بستگان خود ميبخشد، سخت ناراحت بود و مرتب نسبت به این بخششها انتقاد ميكرد. عثمان تصور ميكرد ميتواند با دادن حق السكوت، ابوذر را نمكگير نموده از انتقادهاي تند او راحت شود، از اين رو مبلغ 200 دينار بوسيله دو نفر از غلامان خود براي ابوذر فرستاد و پيغام داد كه با اين مبلغ مشكلات و نيازمنديهاي خود را بر طرف نمايد، ابوذر از غلامان پرسيد: ـ آيا عثمان به ساير مسلمانان نيز اين مقدار داده است؟ آنان پاسخ دادند: نه. ابوذر به آنان گفت: من فردي از مسلمانان هستم، اگر چيزي در ميان آنها تقسيم شود، سهمی به من نيز خواهد رسيد، در غير اين صورت به هيچ وجه چیزی نخواهم پذيرفت. آن دو غلام این خبر را به عثمان رساندند. خليفه اظهار داشت كه اين مبلغ از مال حلال شخصي من است و ديناري از مال حرام با آن مخلوط نشده است. ابوذر در پاسخ به این سخن عثمان گفت: من هرگز نيازي به اين پول ندارم و اكنون از بينيازترين افراد هستم. دو غلام با تعجب گفتند: ما كه در خانه تو چيزي كه به درد بخورد، نميبينم، چگونه از بينيازترين افراد هستي؟! ابوذر: من اكنون زير اين پارچهاي كه ميبينيد، دو قرص نان جو دارم كه از چند روز پيش مانده است، اگر گرسنه شدم با آنها رفع گرسنگي ميكنم، من با اكتفا به چنين زندگي، نيازي به اين دينارها ندارم، اين پولها را به خود عثمان بدهيدو بگوئيد: اين پولها براي من لازم نيست، محاكمه و احقاق حق ميان من و تو، به روز رستاخيز بماند تا خدا ميان من و تو، به حق داوري كند.[5]
روزي يكي از مسلمانان ديد ابوذر لباس كهنهاي پوشيده و با آن نماز ميخواند، پرسيد: ـ غير از اين، لباس ديگري نداري؟ ـ اگر داشتم ميپوشيدم. ـ چند روز پيش ديدم دو لباس (تازه) داشتي؟ ـ آنها را به كسي دادم كه بيش از من به آنها احتياج داشت. ـ بخدا سوگند تو خود به آنها احتياج داري. ـ خدا تو را بيامرزد، تو دنيا را بزرگ ميشماري، آيا اين عبا را بر دوش من ميبيني؟ عباي ديگري نيز دارم كه هنگام رفتن به مسجد ميپوشم، چند تا بز دارم كه از شير آنها استفاده ميكنيم، چند تا الاغ دارم بار و اثاث ما را حمل ميكند، خدمتكاري نيز دارم كه كار خانه را انجام داده زحمت تهيه غذاي ما را متحمل ميشود، پس ما از نعمتهاي خدا چه كم داريم؟. او وقتي كه شير بزها را ميدوشيد، ابتداء به همسايگان و مهمانان ميداد، و گاهي همه را در ميان آنها تقسيم ميكرد و براي خود او چيزي باقي نميماند. [6]
ابوذر پس از رسول خدا(ص) و در زمان خلفا
نقش ابوذر در دفاع از ولايت امیرمومنان على«عليه السلام» پس از رسول اكرم«صلى الله عليه وآله» بسيار مهم بود. او در زمان حکومت کوتاه مدت ابوبکر يكى از مدافعان آن حضرت در برابر حكومت غاصب ابوبكر محسوب میگردید. در زمان خلافت عمر، ابوذر مدینه را ترک کرده و به شام رفت و در برخی از فتوحات مثل حمله به بیزانس (امپراطوری روم شرقی) و فتح قبرس حضور داشت و تا زمان خلافت عثمان در آن جا ماند. در زمان حکومت عثمان و بدلیل رفتارهای ناشایست معاویه مخالفت او با حکومت وقت شدت گرفت. او در شام مردم را درباره ولايت امیرالمومنین على«عليه السلام» آگاه مىساخت; چنان كه بسيارى از مردم شام با امیرالمومنین آشنا و برخی به تشيّع گرویدند. هنگامى كه عثمان از مخالفت او با حکومت و تبلیغات او برای آشنا سازی مردم با اسلام واقعی آگاه شد، به معاويه دستور داد تا ابوذر را به مدينه بفرستد. معاويه او را با وضعى دلخراش و ناراحت كننده به مدينه فرستاد. چون به مدينه آمد و عثمان را ملاقات كرد، زبان به انتقاد از او گشود و او را از اسراف در بيت المال برحذر داشت. او همواره بر اين شيوه پاى مىفشرد تا سرانجام عثمان وى را به ربذه تبعيد كرد.
پیامبر خدا(ص) بيست و سهسال قبل از وقوع این حادثه یعنی در جنگ « تبوك» این واقعه را پيشگويي کرده بود و اکنون زمان تحقق آن فرا رسیده بود.ابوذر این راد مرد الهي كه به جرم حق گوئي و دعوت به عدل و داد، به ربذه تبعيد شده بود، كم كم قواي بدني خود را از دست داد و در بستر بيماري افتاد، او واپسين دقايق عمر پرفراز و نشيب خود را سپري ميكرد، همسرش به سيماي نوراني و تكيده او مينگريست و به تلخي ميگريست و قطرات عرق پيشاني شوهر خود را پاك ميكرد، ابوذر پرسيد: چرا گريه ميكني؟ زن پاسخ داد: براي اين گريه ميكنم كه تو اكنون ميميري و لباسي كه با آن پيكر تو را كفن كنم، در اختيار ندارم! لبخندي اندوهگين در ميان لبهاي ابوذر نقش بست و گفت: آرام باش! گريه نكن، من روزي با گروهي از ياران پيامبر (ص) در محضر او نشسته بودم، پيامبر رو به ما كرد و فرمود: «يكي از شما در يكي از بيابانها، تنها و دور از جمعيت از دنيا ميرود، و گروهي از مؤمنان او را به خاك ميسپارند». همه كساني كه در آن مجلس بودند، در ميان مردم و در آبادي از دنيا رفتهاند و اكنون غير از من كسي از آنان باقي نمانده است، و اينك يقين دارم شخصي كه پيامبر از او خبر داده منم! پس از مرگ من، سر راه حجاج عراق بنشين، طولي نميكشد كه گروهي از مؤمنان ميآيند، آنان را از مرگ من آگاه ساز. همسرش گفت: اكنون هنگام عبور كاروان سپري شده است، ابوذر گفت: تو مراقب راه باش به خدا سوگند نه دروغ ميگويم و نه دروغ شنيدهام. اين را گفت و مرغ روحش به سوي فردوس برين بال و پر گشود.[7]
ابوذر راست گفته بود كارواني از مسلمانان به سرعت پيش ميآمدند كه در ميان آن شخصيتهاي بزرگي مانند: «عبدالله بن مسعود» «حجر بن عدي» و «مالك اشتر» بودند. «عبدالله» از دور منظره عجيبي ديد، منظرة پيكر بيجاني در كنار راه، و نزديك آن يك نفر زن و يك پسر بچه كه هر دو گريه ميكنند. عبدالله، لجام مركب را به سوي آن دو نفر پيچيد، كاروانيان هم دنبال او روانه شدند عبدالله تا به آن جسد نگاه كرد چشمش به صورت دوست و برادرش در اسلام ـ ابوذر ـ افتاد! چشمانش پر از اشك شد، بالاي پيكر پاك ابوذر ايستاد و با يادآوري پيشگوئي پيامبر اسلام (ص) در جنگ تبوك، گفت: پيامبر اسلام راست فرمود كه تو تنها ميروي و تنها ميميري و تنها از گور برانگيخته ميشوي.[8]
آنگاه عبدالله بن مسعود بر جسد او نماز گذارد سپس او را بخاك سپردند. هنگامي كه از دفن او فارغ شدند، مالك اشتر در كنار قبر او ايستاد و چنين گفت: «پروردگارا! اين ابوذر، يار پيامبر است كه عمري تو را پرستش كرد و در راه تو با مشركان جهاد نمود و هرگز در پيروي از آئين حق، تغيير روش و مسير نداد، لكن چون بازبان و قلب خود به مبارزه با فساد و منكر پرداخت، مورد جفا و ستم و محروميت و تحقير واقع شد و تبعيد گرديد و سرانجام در سرزمين غربت، تنها جان سپرد.[9]
پی نوشت:
[1] . ابن سعد، الطبقات الکبری، ج 4، ص222 ـ 221.
[2] . محمدتقی تستری، قاموس الرجال، ج2، ص446.
[3] . ابن سعد، الطبقات الکبری، ج 4، ص228.
[4] . حلية الاولياء، ج1، ص162.
[5] . شیخ طوسی، اختیار معرفه الرجال (معروف به رجال کشی)، ص30.
[6] . ابن سعد، الطبقات الکبری، ج 4، ص235.
[7] . ابن اثیر، اسدالغابه، ج1، ص302.
[8] . ابن سعد، الطبقات الکبری، ج 4، ص232-234.
[9] . سید علی خان مدنی، الدرجات الرفیعه، ص252.
تعداد مشاهده
(389)
نظرات
(0)