«الهداية في النحو»:
ترجمه درس ششم: مفعول مطلق: صفحه 35 و36
بخش اول منصوبات، مفعول مطلق است.
تعریف آن: مصدری است از جنس عاملش (فعل جمله) در حالی که عاملش (فعل) را تأکید نموده یا نوع آن یا تعداد دفعات وقوع آن را بیان و روشن می نماید.
أقسام آن: و آن بر سه نوع است:
- تأکید کننده: مانند: «ضربتُ ضرباً» پس «ضرباً» «ضربتُ» را تأکید می کند؛ زیرا که آن در حکم تکرار عاملش (فعل جمله) است.
- بیان کننده نوع: و آن مصدری است که برای بیان نوع عامل ذکر می شود. مانند: «جلستُ جِلسَةَ العلماءِ»
و مانند سخن إمام علی (ع) : «الفرصةُ تمُرُّ مَرَّ السحابِ».
ج) بیان کننده عدد: و آن مصدری است که تعداد دفعات وقوع عامل (فعل) را بیان می کند، مانند:
«جلستُ جَلسةً، یا جَلستینِ، یا جَلَساتٍ».
جانشین مفعول مطلق:
جانشین مفعول مطلق تأکیدی می شود:
آنچه که مترادف (هم معنی) مصدر باشد، مانند: «قعدتُ جلوسا»؛ (قعوداً=جلوساً)
و مواردی جانشین مفعول مطلق نوعی وعددی می شود که عبارتند از:
- «کلّ»، مانند: «فلا تمیلوا کُلَّ المیلِ»؛
- «بعض»، مانند: «نِمتُ بعضَ النومِ»؛
ج) «أيّ»، مانند: «جددتُ أيَّ جِدٍّ»؛
د) صفت، مانند: «سِرتُ أحسنَ السیر» و «أکرمنا الضیوفَ کثیراً».
و أصل جمله چنین است: «سِرتُ سیرا أحسنَ السیر» و «أکرمنا الضیوفَ إکراماً کثیراً».
ه) اسم اشاره، مانند: «أحسنتُ إلیه ذلک الإحسان»؛
و) عدد، مانند: «جُلِدَ المجرمُ عَشرَ جَلَداتٍ».
عامل در آن: عامل مفعول مطلق
یا فعل است، مانند سخن خداوند متعال: « وکَلّمَ اللهُ موسی تَکلیماً»
یا مصدر است، مانند سخن خداوند متعال: «فإنّ جهنّمَ جزاءُکُم جزاءً موفوراً»
یا وصف (اسم فاعل واسم مفعول وصیغه مبالغه) است، مانند سخن خداوند متعال: «والصّافّاتِ صَفّاً».
حذف عامل مفعول مطلق:
و گاهی با وجود قرینه (نشانه) عامل آن حذف می شود:
- به طور جایز، مانند سخن تو به کسی که می آید: «خیرَ مقدمٍ» که اصل آن «قدمتَ قدوماً خیراً» بوده است.
- به طور واجب و سماعی، مانند: «شُکراً» و «سَقیاً»، یعنی: شکرتُ شُکراً و سقاکَ اللهُ سَقیاً.
ترجمه درس هفتم: «مفعولٌ به»: صفحه 40 و 41
بخش دوم منصوبات، مفعول به است.
تعریف آن: مفعول به اسمی است که فعلِ فاعل روی آن واقع شده است، مانند: «ضربتُ زیداً».
مقدم نمودن آن: بدان که اصل مقدم نمودن فاعل بر مفعول به است وگاهی ممنوع است، و آن در سه موضع است:
- هر گاه به فاعل ضمیری متصل شود که به مفعول به بر گردد (مرجع آن ضمیر، مفعول به باشد)، مانند: «ضربَ زیداً غلامُه».
- هر گاه مفعول به ضمیر متصل به فعل باشد، وفاعل اسم ظاهر باشد، مانند: ضربَکَ زیدٌ»؛
ج) هر گاه فاعل به وسیله «إلّا» یا «إنّما» حصر شده باشد، مانند: «ما ضرب عمراً إلا زیدٌ» و «إنّما ضرب عمراً زیدٌ».
حذف عامل مفعول به: گاهی عامل مفعول به به خاطر قرینه (نشانه ای) حذف می شود:
- به طور جایز، مانند: «زیداً» در جواب کسی که بگوید: «مَن ضربتَ؟»
- به طور واجب در سه موضع:
- : در باب تحذیر و آن آگاهی بخشی به مخاطب نسبت به امری ناپسند تا از آن دوری کند.
حذف عامل در این باب در سه موضع واجب است:
- در آنچه که شیوه تحذیر آن با لفظ «إيّا» باشد و با در نظر داشتن مفهوم «بپرهیز، یا برحذر باش، یا دور شو، یا دوری کن» معمول واقع شود، یا مواردی مانند آن به خاطر برحذر داشتن از ما بعد آن، مانند: «إيّاکَ والأسدَ» که أصل آن عبارت است از: (إيآکَ أُحذ ّرُ واحذَر الأسدَ.)
- در شیوه ای از تحذیر که مُحَذَّرٌ منه (برحذر شده از آن) تکرار شده باشد، مانند: «الطریقَ الطریقَ»، که اصل آن عبارتست از «إتَّقِ الطریقَ الطریقَ».
ج) در شیوه ای از تحذیر که چیزی بر محذّر منه عطف شده باشد، مانند:
«الکذبَ والخداعَ»، که اصل آن «إتَّقِ الکذبَ وَاحذَرِ الخِداعَ» می باشد.
((موارد مشخص شده مُحَذَّرٌ منه می باشند.))
دوم: در باب إغراء وآن آگاهی بخشی به مخاطب است نسبت به امری پسندیده تا آن را انجام دهد واسم منصوب معمول واقع می شود با در نظر داشتن مفهوم « پایبند باش یا بخواه یا انجام بده» یا مانند آن به خاطر تشویق نسبت به ما بعد آن.
و حذف عامل در این باب واجب است، مانند: «الأدبَ الأدبَ»، که در اصل «إِلزَمِ الأدبَ الأدبَ» بوده، و «الجِدَّ والعزمَ» که در اصل « إلزَمِ الجِدَّ والعزمَ» بوده است.
--------------------------------------------------------------------------------------------
ترجمه درس هشتم: منادی صفحه 44 و 45
سومین ( بخش از منصوبات ) منادی است وآن اسمی است که به وسیله یکی از حروف ندا فراخوانده شود وآن حروف عبارتند از:
«یا» و «أیا» و «هیا» و «أي» و «همزه با فتحه» ، مانند: «یا عبدَاللهِ» یعنی «أَدعـُو عبدَاللهِ».
وحرف ندا جانشین فعل «أدعو» یا «أطلُبُ» است.
وگاهی حرف ندا لفظا حذف می شود، مانند سخن خداوند متعال: «... یُوسُفُ أَعرِض عَن هذا».
أقسام منادی: و بدان که منادی پنج نوع است:
- مفرد معرفه؛ و آن اسمی معرفه است که نه به صورت مضاف آمده و نه به صورت شبه مضاف.
- نکره مقصوده؛ و آن اسمی است که شخص معیّنی از آن اراده شود و نیز به صورت مضاف و شبه مضاف نیامده باشد.
- مضاف؛ و آن کلمه ای است که به کلمه بعد اضافه شده باشد.
- شبه مضاف؛ و آن کلمه ای است که به چیزی از تمام کننده معنایش وصل شده باشد، و کلمه بعد از آن معمول آن واقع شود.
- نکره غیر مقصوده؛ و آن اسم جنسی است که فرد مشخصی از آن اراده نمی شود.
اگر منادی مفرد معرفه یا نکره مقصوده باشد، مبنی بر علامت رفع است مثل «ضمّه»، مانند:«یا زیدُ» و «یا رجالُ» و «یا مسلماتُ».
و «الف»، مانند: «یا زیدانِ»
و «واو»، مانند: «یا زیدونَ»،
در غیر این صورت معرب و منصوب است، مانند:
«یا عـبـدَاللهِ» و «یا ضاحکاً وجههُ» و «یا محموداً فعلُه» و «یا طالعاً جبلاً» و «یا ناصراً لِدینِ اللهِ» و «یا مسافراً الیومَ» و «یا ثلاثةَ وثلاثینَ رجلاً» و سخن شخص نابینا: «یا رجلاً خُذ بِیدي».
آگاهی: آنچه مورد ندا واقع می شود اگر معرفه به «الـ» باشد، گفته می شود: «یا أیُّها الرّجلُ» و «یا أيَّتُها المرأةُ».
و کلمه «الله» از آن قاعده استثنا می شود، وگفته می شود: «یا اللهُ».
وگاهی حرف ندا از آن حذف می شود و در عوض آن « م » با تشدید آورده می شود و گفته می شود: «اللهُمَّ».
ملحقات بحث منادی: صفحه 46 و 47
- استغاثه (طلب یاری)
ترکیب های دو اسلوب استغاثه و تعجب:
ترکیب هایی ندایی و در مقام ومحلی خاص هستند،
در سخن ما (یا لَلأغنیاءِ لِلفقراءِ من الجوعِ):
کلمه (الأغنیاء) مستغاث به و (الفقراء) مستغاث له است، و (الجوع) مستغاث منه، و (یا) ادات استغاثه هستند.
و چنانکه شناختی، جز به وسیله حرف (یا) استغاثه صورت نمی گیرد، وحذف آن نیز جایز نیست، و ناگزیر از آمدن حداقل دو رکن در ترکیب استغاثه هستیم: ادات و مستغاث به.
و این مستغاثٌ به، سه حالت دارد:
- مجرور شدن به وسیله لام فتحه دار چنانکه پیشتر آمد، مانند: (یا لَلحُکامِ لِلفقراءِ).
- اینکه در آخرش الفی برای تأکید استغاثه اضافه شود: یا أَغنیاءا.
- اینکه به صورت منادای معمولی بیاید: یا أَغنیاءُ.
و آن در تمام حالات منادی می باشد.
و مُتعجّبٌ منه ( چیز مورد تعجب) در حالات سه گانه اش مانند مستغاث به است، با تعجب از دریا می گویی: یا لَلبحرِ!، یا بحرا!، یا بحرُ!
- ترخیم منادی: ترخیم منادی جایز است وآن عبارت است از حذف آخر منادی به جهت مخفف کردن کلمه منادی، چنانکه در «یا مالِکُ» می گویی « یا مالِ»، و در «یا فاطمَةُ» می گویی « یا فاطمَ».
حرکت آخر منادای مُرَخّم به دو صورت ضمه و حرکت اصلی کلمه جایز است، چنانکه در «یا حارِثُ» می گویی «یا حارِ» و «یا حارُ».
اگر منادی به وسیله «ة» مؤنث شده باشد، بدون هیچ شرطی مرخم می شود؛
در غیر این صورت با شرایطی مرخم می شود که آن شرایط عبارتند از :
منادی عَلَم باشد، عَلَم مرکب اضافی و اِسنادی نباشد، و عَلَم بیش از سه حرف باشد . بنابراین مرخم کردن کلمات «عالِم» و «عبدالله» و «تـَأَبَّطَ شرّاً» و «حَسَن» جایز نیست.
- منادای مندوب:
ندبه: صدا زدن شخص یا چیز فاجعه زده یا چیزی که باعث فاجعه شده مانند: (وا أَبَتاه، وا رأساه).
اسم های نکره مندوب واقع نمی شوند، چرا که مفهومی ندارد که انسان از چیز ناشناخته بدرد آید.
و اسم های مبهم مانند اسم های موصول و اشاره نیز چنین هستند مگر آنکه جمله صله مشهور باشد، مانند: (وا مَن فَتَحَ دمشقاه)،
تنها اسم های معرفه غیر مبهم مندوب واقع می شوند، مانند: (وا حُسیناه، وا ولداه).
حرف اصلی در اسلوب ندبه، (وا) است و جایز است (یا) هنگامی که بیم اشتباه نرود، جانشین آن شود، مانند: (یا رأساه).
در اسم مندوب سه حالت جایز است:
- اینکه به الف زائده ختم شود: وا خالدا – یا حُرقة کبدا
- اینکه در حالت وقف به الف زائده و هاء سَکت ختم شود: وا خالداه – یا حرقة کبداه.
- اینکه به صورت منادای معمولی بیاید: وا خالدُ – وا حرقةَ کبدي.
ترجمه درس نهم: مفعول فیه صفحه 50 و 51
بخش چهارم از منصوبات، مفعول فیه است. (کتاب در ذکر ترتیب اشتباه کرده!!؟)
تعریف آن: اسمی منصوب است که زمان یا مکان وقوع فعل را بیان وروشن می کند. مانند: (حضرتُ یومَ الخمیس أَمامَ القاضي)، پس ( یومَ الخمیس) زمان فعل و (أمامَ القاضي) مکان فعل را بیان (روشن) کرده است.
اقسام مفعول فیه:
جایز است که همه اسم های زمان بنابر ظرفیت منصوب شوند، اما از اسم های مکان کلماتی صلاحیت منصوب شدن به جهت ظرفیت را دارند که:
- اسم مکان مشتق باشد، مانند: «جلستُ مَجلسَ أبي».
- اسم های مکان مبهمی که دارای حد وحدود باشند مانند اسم های جهات ششگانه: (فوق، تحت، یمین، شمال، أمام، خلف)، مانند: «سِرتُ خلفَ والدي»،
- و کلماتی مانند اسم های مقدار مثل (ذراع، متر، میل، فرسخ). می گویی: «مشیتُ میلاً» و «زحفت الأفعی مترا!»،
اما ظرف های مکان مختص ( دارای حد و مرز) منصوب نمی شوند، بلکه بوسیله حرف جرّ «في» مجرور می شوند. مانند: «جلستُ في الدارِ» و «صلّیتُ في المسجدِ».
جانشین ظرف:
پنج چیز جانشین ظرف می شود وبنابر مفعول فیه بودن منصوب می گردد:
- اسم مضاف به ظرف، مانند: «مَشیتُ کُلَّ النهار» یا «بعضَ النهار»؛
- صفت ظرف، مانند: «نِمتُ طویلاً» یعنی « نِمتُ زَمَناً طویلاً»؛
- اسم اشاره، مانند: «سِرتُ تلکَ اللیلةَ»؛
- عدد مشخص شده به وسیله ظرف یا اضافه شده به ظرف، مانند: «قَرَأتُ القُرآنَ ثلاثینَ دقیقةً» و «استَرَحتُ ثلاثةَ أیّامٍ»؛
- مصدر در بردارنده معنی ظرف، مانند: «جِئتُکَ قُدُومَ الحاجِّ». یعنی وقتَ قدوم الحاج.